ناصر پويان فر به همراه گروهي از دوستانش با موتور سيكلت به شمال كشور مي روند، بر اثر سهل انگاري با پسر بچه اي برخورد مي كند. درد و عذاب وجدان سبب مي شود كه او از جمع دوستانش جدا شود و به تهران باز گردد. در راه با يك تريلي تصادف مي كند و به شدت آسيب مي بيند. آمبولانسي كه او را به بيمارستان منتقل مي كند به دليل نقص فني در راه مي ماند و ناصر با آمبولانس مجروحان جنگي به بيمارستان منتقل مي شود. او كه هويت خود را به خاطر نمي آورد عكس العمل هاي مختلفي از خود نشان مي دهد. پرستاران، دكتر و بيماران با او رفتاري عادي دارند و به او كمك مي كنند تا هويت خود را بازيابد.
|