رباب نامزد پسرعموي خود، كامل است. پدر رباب، علي ويس، صياد مرواريد است و به بيماري تنگي نفس دچار است. مادر كامل از خانواده عروس خواسته است كه دخترشان را با جهيزيه خانه داماد بفرستند. علي ويس به منظور تهيه جهيزيه براي صيد صدف و يافتن مرواريد تلاش مي كند، فرزند او خادم نيز به دور از چشم پدر به كمك دوستش خدر به صيد مي رود تا جهيزيه خواهر را فراهم كند. تلاش آن ها نتيجه اي نمي دهد. مادر داماد به خانه علي ويس مي رود و شرط خود را تعديل مي كند. مراسم عروسي برگزار مي شود. خادم شب عروسي صدفي به رباب مي دهد. رباب صبح روز بعد صدف را مي گشايد و مرواريدي در آن مي يابد.
|