سعيد قاسمي برخلاف ميل همسرش، مينا، اسباب و اثاثيه ي خانه را حراج كرده تا به سرزمين آرزوهايش آمريكا برود. همسر و فرزندش خانه را ترك مي كنند. برادر او، كه با خانواده اش در تبريز زندگي
مي كند، براي چاپ كتابش به نام «سرزمين آرزوها» عازم تهران است. او قبل از عزيمت نامه اي از برادر ديگرشان بهروز ،كه مقيم آمريكا است، دريافت مي كند كه در آن از وضع خود شكوه مي كند. حميد سعي
مي كند با نصيحت برادر را از اجراي تصميم خود باز دارد. سعيد به دنبال فوت پيرزن همسايه، كه سعيد او را به بيمارستان رسانده، اندوهگين به خانه مراجعه مي كند و پس از مطالعه ي نامه ي بهروز از تصميم خود براي رفتن به آمريكا منصرف مي شود. روز بعد به محل كار همسرش مي رود و مي گويد كه مي خواهد به تبريز و ديدار مادرش برود.
|