در بحبوحه ي جنگ +دوم جهاني و اشغال ايران توسط ارتش متفقين دكتر راستان براي مداواي شوهر خواهر خود به ايل قشقايي مي رود. در آن جا با امير هوشنگ، از بزرگان ايل و ياغي گري هاي قباد و دسته اش آشنا مي شود. او به شيراز باز مي گردد. برادر كوچكش، علي، سر كرده ي اشرار شهر را از پا درآورده است. دكتر به اتفاق علي دوباره به محل ايل مي رود. در آن جا افراد ايل را درگير جنگي ناخواسته مي بيند. آلماني ها برخي از ايلياتي ها را بر ضد ارتش انگليس تجهيز كرده اند. علي كه از ياغي گري هاي قباد به خشم آمده، عليه او وارد معركه مي شود. يكي از افراد قباد امير هوشنگ را از پا درمي آورد و خود قباد به دست همسرانش كشته مي شود.
|