در بحبوحه ي انقلاب گروهبان مكوندي به ماسوله مي رود و مردم را آزار مي دهد. او براي آن كه منطقه ي تحت نفوذش از شهرهاي ديگر كم نياورد حكومت نظامي اعلام مي كند. كسبه ي بازار، معلم ها و دانش آموزان مدرسه با او مقابله مي كنند و فرزندش را مي آزارند. همزمان با فرار شاه از كشور به پاسگاه تحت فرماندهي او كه جشني به بهانه ي ارتقاي درجه ي مكوندي در آن برپا است، هجوم مي برند و بساطش را به هم مي ريزند.
|