53 نفر از مأموران ساواك در چند كشور ميان ايرانيان عضو انجمن هاي اسلامي نفوذ كرده اند. احمد كه عضو يك گروه اسلامي است، تعدادي عكس، دويست هزارتومان پول و 52 قطعه نگاتيو عكسهاي شناسايي شده 52 نفر را در يك ساك مخفي كرده و قصد خروج از تهران را دارد كه در محاصره ساواك قرار مي گيرد و ناچار ساك خود را با ساك يكي از مسافران (حسين) عوض مي كند و از خطر مي گريزد. احمد همراه دوستش در يك خانه به طور موقت مخفيانه زندگي مي كند. حسين كه همسرش نيز بيمار است براي مداوا و معالجه اش در خارج از كشور نياز به پول دارد. پس از چند روز همسرش پي به محتويات ساك مي برد و به او مي گويد كه پولها را براي معالجه اش فراهم كرده است. مأموران ساواك ناموفق از دستگيري احمد براي رديابي او شرح گمشدن ساك را در روزنامه آگهي مي كنند. حسين با تلفن آگهي تماس مي گيرد و پي به اصل ماجرا مي برد. احمد، حسين را پيدا مي كند و سپس به او توضيح مي دهد كه محتواي ساك چيست. ساواك خانه حسين را شناسايي مي كند. احمد، حسين را نزد دوستش مي برد و از وي مي خواهد كه با آنها همكاري كند. احمد با نقشه اي خود را جاي حسين به ساواك معرفي مي كند و مي گويد ساك نزد اوست و ساواك را به دنبال خود در خيابانها مي كشاند، ساواك كه متوجه نقشه احمد شده است وي را شكنجه مي كند و به دنبال ساك به مقصد اصلي مي رود. در اين فاصله، حسين به خانه برمي گردد، ساك را برمي دارد و نزد همسرش كه در بيمارستان بستري است مي رود و به او مي گويد كه بايد راه احمد را ادامه دهد. گذرنامه خود و همسرش را به وي نشان مي دهد. همسرش نيز با خوشحالي اين تصميم را مي پذيرد.
|