عبدالله جوان ماهيگيري است كه توشه ي سفر مي بندد تا به شهري به نام «ماسو» برود. او با كارواني همراه مي شود كه همسر حاكم «گازرگاه» و پيشكارش با آن سفر مي كنند. آن ها صندوقچه اي همراه دارند كه محتوي جواهري قيمتي است. همسر حاكم صندوقچه را براي حفاظت به عبدالله مي سپارد. از آن پس جادوگري به نام هرماس در صدد برمي آيد تا عبدالله را بفريبد و صندوقچه را بربايد، اما عبدالله تا رسيدن مسافران به مقصد مانع از ربوده شدن صندوقچه مي شود.
|