افشار مردي است كه به حد افراط تابع نظم و مقررات است. همسرش از اين لحاظ با او اختلاف دارد. اتومبيل رنوي آنها، موقعي كه به ميهماني رفته اند ربوده مي شود و كش مكش زن و شوهر موجب مي شود كه مرد خانه را ترك كند و چند روزي را در ميهمان خانه اي كه در دوره ي دانشجويي در آن ساكن بوده به سر برد. او به توصيه ي يكي از همكارانش براي يافتن اتومبيل مسروقه از جوان آس و پاسي كمك مي گيرد. در روزهايي كه افشار با جوان آس و پاس همراه است روحيه اش دگرگون مي شود و پس از يافتن اتاقك اتومبيل همراه همسر و فرزندانش به خانه بازمي گردد.
|