حميد از مهين خواستگاري مي كند، اما پدر مهين با شرط هايي كه براي ازدواج تعيين مي كند حميد را براي اندوختن ثروت به كار قاچاق دارو مي كشاند. حميد در زمان اندكي ثروت كلان مي اندوزد و ازدواج او با مهين سرمي گيرد و براي ماه عسل راهي شمال مي شوند. در جاده حميد بر اثر سرعت زياد اتومبيل با زني روستايي تصادف مي كند و به رغم نظر مهين از محل حادثه مي گريزد. آن دو به خانه ي پسرعموي حميد، سعيد، مي روند و پس از شرح ماجرا عازم ويلاي حميد مي شوند. پس از درگيري لفظي بين زن و شوهر، روز بعد، مهين حميد را ترك مي كند، تا از سرنوشت زن روستايي مطلع شود. حميد كه براي يافتن مهين مستأصل مانده است با سعيد تماس مي گيرد و سعيد او را ترغيب مي كند كه خود را به پليس معرفي كند. حميد به محل حادثه مي رود و درمي يابد كه زن روستايي جان سالم به در برده و در بيمارستان بستري است. سعيد عازم بيمارستان مي شود و مهين، كه پس از ترك شوهر هزينه ي مداواي زن روستايي را از حساب پس انداز حميد برداشت كرده است، از راهروي بيمارستان حميد را مي بيند كه از اتومبيل پياده مي شود.
|