دو جوان دانشجو در موزه ي هنرهاي معاصر سنتي به تابلو بدون امضايي برمي خورند كه گفته مي شود كار دو نقاش قهوه خانه اي است. دو دانشجو به تحقيق درباره ي زندگي و آثار آن دو نقاش مي پردازند و با پيگيري و مراجعه به دوستان و شاگردان آن دو نقاش گوشه هايي از زندگي نقاش اصلي را روشن مي كنند؛ نقاش كه نقاشي هاي قهوه خانه اي مي كشيده پس از ركود كار همچنان به كشيدن نقاشي ادامه مي دهد، تا اين كه زني كه به او تابلويي سفارش مي دهد و نقاش سخت فريفته ي زن مي شود. از آن پس خيال زن لحظه اي نقاش را تنها نمي گذارد. نقاش در ملاقات ها و برخوردهايش با اساتيد فن درمي يابد كه آنها نيز در نقاشي هايشان چهره هايي مانند چهره ي همان زن كشيده اند. پس از گذشت سال ها نقاش، در دوره اي كه نقاشي هاي انتزاعي رواج گرفته است، پيشنهاد كار در يك گالري را رد مي كند و در سنين پيري، در گمنامي، فوت مي كند.
|