روايت اول:
پيرمردي سنگين گوش كه مشغول ضبط كردن صداي پرندگان در پارك است از رابطه ي زني شوهردار، با مردي جوان و موبور مطلع مي شود. پيرمرد به همسر مومشكي زن اطلاع مي دهد و او جوان مزبور را به قتل مي رساند و همسر خود را زخمي و خود را تسليم مي كند. او در دادگاه محكوم و به درخواست خود، به دريا افكنده مي شود. گزل در وعده گاه معشوق خودكشي مي كند.
روايت دوم:
جوان موبور و گزل زن و شوهرند. گزل عاشق مرد مومشكي است كه فروشنده ي دوره گرد است. پيرمرد، به تصادف، از رابطه ي آن دو مطلع مي شود و به جوان موبور اطلاع مي دهد. همسر زن درصدد قتل مرد مومشكي برمي آيد. اما خود كشته مي شود. جوان مومشكي خود را به دادگاه معرفي مي كند و به مرگ محكوم مي شود. محكوم را به درخواست خود بر درختي حلق آويز مي كنند كه اول بار زير آن معشوق را ديده بوده است. گزل نيز در بيمارستان خودكشي مي كند.
روايت سوم:
مرد مومشكي و گزل زن و شوهرند. گزل با جوان موبور رابطه ي عاشقانه دارد. پيرمرد كه از راز آن دو مطلع است ماجرا را به همسر او اطلاع مي دهد. مرد مومشكي و جوان موبور با يكديگر گلاويز مي شوند. جوان موبور از كشتن حريف امتناع مي كند و خود را به او وامي گذارد تا به دستش كشته شود. مرد مومشكي اسباب ازدواج همسر خود را با جوان موبور فراهم مي كند. در مراسم ازدواج قاضي نيز حضور دارد كه از مقام خود استعفا داده است. مرد مومشكي جوان موبور و گزل را به خانه مي رساند و تاكسي خود را به آنها هديه
مي دهد. جوان موبور تصميم مي گيرد گزل را به همسر سابق خود بازگرداند. در مسيرش با پيرمرد روبرو
مي شود كه اعتراف مي كند تمام اين مدت عاشق گزل بوده است.
|