احمد كه با همسرش متاركه كرده، پس از سال ها دوري از وطن باز مي گردد تا از تنها پسرش علي ديدار كند. همسر سابقش پروانه كه با جوان نا اهلي به نام كريم ازدواج كرده و در كارخانه اي مشغول به كار است از بيم اينكه احمد، علي را با خود ببرد مخالف ملاقات احمد و علي است. احمد براي يافتن علي به شمال كشور مي رود، اما مرد متمكني كه علي را تحت تكفل خود دارد به احمد مي گويد كه علي در دريا غرق شده است. كريم به زندان مي افتد و پروانه را طلاق مي دهد. پروانه و احمد كه از نو به هم علاقه مند شده اند به هم نزديك مي شوند. از طرف ديگر كريم به دروغ به پسرش مي گويد كه فرزند واقعي او نيست و پدر واقعي اش احمد است. احمد با پروانه و پسري كه از ازدواج كريم و پروانه به جا مانده زندگي را آغاز مي كند.
|