آفاق با جواني به نام عادل زندگي مي كند. آفاق از كودكي عادل را بزرگ كرده و بعد به ناچار به عقد او درآمده است. آن دو از طريق دزدي گذران مي كنند. عادل با دختر جواني كه خانواده فقيري دارد، آشنا مي شود و به او دل مي بندد. آفاق براي آنكه امكان ازدواج آن دو را فراهم كند خود را مادر عادل معرفي مي كند. نرگس و عادل ازدواج مي كنند و عادل درجريان يك سرقت دستگير مي شود. پس از آزاد شدن عادل و برملا شدن راز او، آفاق عادل را تحريك مي كند كه به همراه مال خري به نام يعقوب دست به يك دزدي كلان بزنند و با پول آن در شهري ديگر زندگي كنند. يعقوب دستگير مي شود اما عادل و آفاق مي گريزند.
نرگس تصميم مي گيرد پول هاي دزدي را پس بدهد. بين آن ها درگيري رخ مي دهد و آفاق كه در جاده به دنبال نرگس و عادل است با يك كاميون تصادف مي كند و مي ميرد.
|