علي معلمي است كه از منطقه اي كويري به ناحيه اي كوهستاني تبعيد مي شود. در بين راه به گله اي گرگ برمي خورد و به روستايي پناه مي برد. در آنجا مدرسه اي بنا مي كند و با پسركي به نام احمد، كه دوتار
مي نوازد، آشنا مي شود. روزي علي احمد را به دليل سهل انگاري در انجام تكاليف مدرسه اش اخراج مي كند. احمد به همراه خواهر كوچكترش نرگس سر به كوه مي گذارد و در جنگل گم مي شوند. اسفنديار، برادر احمد و نرگس، با معلم درگير مي شود. اما مش نادعلي، ريش سفيد روستا و تفنگچي ياغي سابق، مانع مي شود. معلم و مش نادعلي به دنبال بچه ها به جنگل مي روند. مأموران ژاندارمري در پس شكايت اسفنديار معلم را دستگير مي كنند و به پاسگاه مي برند. مش نادعلي بچه ها را پيدا مي كند و به خانه ي خواهرشان
مي رساند. اسفنديار به تحريك خان درصدد كشتن معلم بر مي آيد، اما مش نادعلي مانع مي شود. با آمدن احمد بي گناهي معلم ثابت و آزاد مي شود.
|