شوهر خانم دكتر رادمنش و دخترش به خارج مهاجرت كرده اند. او با پسر جوانش زندگي مرفه اي دارند. پسر را به دليل فعاليت هاي سياسي دستگير مي كنند. خانم رادمنش در پيگيري موضوع با فاضل مينايي، راننده ي كاميون، آشنا مي شود كه فرزند او را نيز با پسرش دستگير كرده اند. فاضل، كه رفتار لوده آميزي دارد، خانم دكتر و فرزندش را مسئول گرفتاري پسرش مي داند و با او رفتار خصمانه اي دارد. اما رفتار دكتر رادمنش با فاضل و خانواده اش همدلانه است و فاضل را ترغيب مي كند كه دركنار هم براي اطلاع از سرنوشت فرزندانشان كوشش كنند. در مراجعات مكرر به آن ها گفته مي شود كه فرزندانشان به زودي آزاد خواهند شد.
|