حميد، سروان خلبان تيم اكروجت نيروي هوايي، با ورود يكي از مخالفان رژيم جمهوري اسلامي، در سال 1358 به گروهي مي پيوندند كه قصد اجراي كودتاي نوژه را دارند. اعضاي گروه، چند خلبان، تكنسين، دكتر و تعدادي ديگر از مخالفان هستند. حميد كه يك سال است با بدري دختردايي اش نامزد كرده، در اضطراب بسر مي برد و نگران بمباران مردم طي كودتاست. اما همكار خلبانش به او وعده درجات بالاتر را مي دهد، در حالي كه حميد در آرزوي رفتن به سوئد، نزد برادرش است. با حمله ناموفق آمريكا به طبس، عجله عوامل كودتا بيشتر مي شود. خانواده دايي بر تسريع ازدواج حميد و بدري تأكيد دارند و حميد را زيرفشار گذاشته اند. سرانجام حميد با اصرار بدري، بر ترديدش نسبت به همكاري با كودتاچيان فائق مي آيد و خبر كودتا را به مسؤولان جمهوري اسلامي مي دهد. حميد زنداني مي شود، در حالي كه عوامل كودتا در مكان هاي مختلف، طي زد و خوردهايي كشته يا دستگير مي شوند. حميد در زندان به بدري قول مي دهد كه اين بار پس از آزادي، حتماً با او ازدواج خواهد كرد. بدري نيز خبر نامه برادر حميد را مي دهد كه قرار است به ايران بيايد و در كشور ماندگار شود. برادر بدري كه در سپاه پاسداران فعاليت دارد و مقابل كودتاچيان نيز نبرد كرده بود، وضعيت حميد را مساعد مي خواند و به بدري اميدواري مي دهد.
|