در جشن تولد خانم بزرگ علي، پسربچه ي شيطان خانواده، سر به سر دايي اش مي گذارد و كيك تولد را از بين مي برد. علي توسط پدرش در اتاقي حبس مي شود و روز بعد اعضاي خانواده، بدون علي، عازم سفر
مي شوند. دايي علي و مرد ديگري، كه خود را به هيأت يك مهاراجه ي هندي درآورده، براي سرقت اشياي قيمتي خانه ي خانم بزرگ نقشه كشيده اند و خالي بودن خانه فرصتي مناسب براي اجراي نقشه ي آنها است. اما علي هربار با ترفندي مانع سرقت آنها مي شود. از سوي ديگر پدر و مادر علي كه نگران فرزندشان هستند از طولاني شدن سفر خود ناخرسندند. سرانجام مادر علي به كمك يك راننده ي تريلي، كه با همسر و فرزندش عازم تهران هستند، راهي خانه مي شود. در لحظه اي كه علي با ياري باغبان پير خانه موفق شده است دزدها را ميان چند آينه ي رو در رو گرفتار كند مادرش به خانه مي رسد.
|