محمود، كه نقاش ساختمان است و از همسرش زهرا جدا زندگي مي كند، تصميم دارد براي كار به ژاپن برود. محمود همسرش را به محضر مي برد تا او را طلاق بدهد، ولي محضردار گواهي عدم حاملگي زن را مي خواهد و آن ها ناگزير به آزمايشگاه مي روند. جواب آزمايش زهرا، به رغم تصور آن ها، مثبت است و زن و شوهر جوان چاره را در سقط جنين مي بيند، اما هزينة سنگين سقط جنين و توقيف پزشكي كه به آن ها معرفي شده موجب مي شود كه آن دو به پيرزن قابله اي مراجعه كنند كه درانبار مخروبه اي در خارج شهر سكونت دارد. موقعي كه زهرا با اكراه و دلهره به اتاق پيرزن قابله پا مي گذارد محمود با مردي رو به رو مي شود كه همسرش پس از سقط جنين فوت كرده و براي مرافعه به آن جا آمده است. محمود و زهرا پس از درگيري با پيرزن و دستيارانش به خانه بازمي گردند و از تصميم خود منصرف مي شوند. دوسال از اين ماجرا مي گذرد. محمود خانة مسكوني خود را رنگ مي زند و زهرا برايش چاي مي آورد. پسر كوچكشان در يكي از اتاق ها بازي مي كند.
|