مادر حسن براي تشويق فرزندش، كه در كلاس دوم دبستان درس مي خواند، ساعتي را كه يادگار شوهرش است به معلم مي سپارد تا به حسن بدهد. سعيد ساعت حسن را در كيف خود مي گذارد و معلم پس از بازگرداندن آن به حسن از او مي خواهد كه ديگر ساعت را سر كلاس نياورد. وجود ساعت موجب مي شود كه بين حسن و سعيد دوستي و صميميت به وجود بيايد. حسن ساعتش را به سعيد امانت مي دهد و او آن را به پدربزرگش نشان مي دهد. پيرمرد به تصور اين كه در مدرسه ساعت را به سعيد جايزه داده اند آن را در گنجه ي قديمي اش پنهان مي كند. سعيد و حسن كوشش مي كنند ساعت را از گنجه درآورند، اما موفق
نمي شوند. وقتي مادر حسن براي پس گرفتن ساعت اقدام مي كند پيرمرد به تصور اين كه سعيد ساعت را ربوده او را شماتت مي كند و تصميم مي گرد كه سعيد را به روستاي زادگاهش نزد پدر و مادرش بازگرداند. پا در مياني مادر حسن و اعتراض سعيد و الفتي كه بين سعيد و حسن وجود دارد مانع مي شود كه پيرمرد تصميم خود را عملي كند.
|