كارگر جواني كه در روستايي در اطراف رودبار زندگي مي كند به دختري علاقه داشته و از او خواستگاري كرده است. خانواده ي دختر به اين دليل كه كارگر جوان، خانه و كاشانه اي از خود ندارد و خود دختر به اين علت كه جوان سواد ندارد با اين ازدواج مخالفت كرده اند. كارگر جوان، كه سال ها به كار ساختن خانه براي روستائيان مشغول بوده دل شكسته كارش را رها كرده است. با وقوع زلزله ي رودبار كليه ي خانه ها ويران مي شود و والدين دختر در اين حادثه زير آوار مي مانند. اين بار استدلال جوان براي دختر اين است كه با وقوع زلزله بسياري از مردم چون او، خانه و كاشانه اي ندارند. اما دختر كماكان از ازدواج با او طفره
مي رود، تا اين كه يك گروه فيلمبرداري به روستا مي آيد تا از وقوع زلزله فيلم بگيرد. دختر و پسر جوان به عنوان بازيگران غير حرفه اي فيلم انتخاب مي شوند، و كارگردان كه شاهد كوشش هاي جوان كارگر براي جلب رضايت دختر است به تصوير كردن ماجراي آن دو علاقه مند مي شود.
|