اسفنديار روييني كه صاحب شش فرزند دختر است انتظار فرزند هفتم را مي كشد، اما فرزند هفتم نيز دختر است. اسفنديار پس از آن كه از دريافت مساعده از اداره اش نااميد مي شود به شركت مهندسان مشاور مراجعه مي كند كه در آن جا در ازاي بهره ي ماهانه سرمايه گذاري كرده است. مهندس فروغ تقاضا مي كند كه با سودابه، دختر بزرگ اسفنديار، ازدواج كند و در ازاي آن يك واحد مسكوني با قيمتي مناسب به اسفنديار و خانواده اش واگذار كند. سودابه كه به عقد كارمند جواني به نام علي درآمده تصميم پدر را
نمي پذيرد. اسفنديار قصد دارد خانه ي مسكوني اش را كه در محله ي پر رفت و آمد است بفروشد تا خانه ي جديدي بخرد، اما موفق نمي شود. سودابه و علي به خانه ي مهندس مي روند و در آنجا متوجه مي شوند كه مهندس از سه روز قبل خانه اش را ترك كرده است. آنها به محل كار مهندس مي روند و با انبوه طلبكارها روبرو مي شوند. علي به دوستانش در دادستاني مراجعه مي كند و اسفنديار و خانواده اش نيز كه از موضوع با خبر شده اند به فرودگاه مي روند و مهندس را كه با چهره ي مبدل قصد فرار دارد دستگير مي كنند.
|