«كمال» و «جمال» دو برادر دو قلو هستند كاملاً شبيه به هم، اما با دو نوع روحيه و اخلاق متفاوت. «جمال» كه بهيار بيمارستان است پيكر مدهوش پيرمردي را در خيابان مييابد. او پيرمرد را به بيمارستان مي رساند و از مرگ نجات ميدهد. برادر پيرمرد به همراه وكيلش كه مردي دغلكار است چشم به مايملك و خانه قديمي و بزرگ او دارند پيرمرد كه آدم لجبازي است براي قدرداني از كمكهاي «جمال» تصميم ميگيرد خانه خود را با قيمت اندكي به او بفروشد. برادر پيرمرد، وكيل، «كمال» و زنش براي جلوگيري از اين اتفاق و يا حداقل دست يافتن به سهمي از خانه دست به هركاري ميزنند و براي رسيدن به منظورشان حتي سر يكديگر را كلاه ميگذارند.
|