«راضيه» همسر معاون فرماندار يكي از شهرهاي گيلان براي پرهيز از كشف حجاب به روستايي در دوردست پناه ميبرد. «آذري» معاون فرماندار، در تنهايي خود تدريجاً به رهبر نهضت آزادي نسوان تعلق خاطر پيدا ميكند. آنها تصميم ميگيرند با هم ازدواج كنند. در همين زمان دامنه جنگ جهاني دوم به ايران مي رسد و استان گيلان به اشغال قواي روس در ميآيد و اين واقعه همه چيز را دگرگون ميكند....
|