آقاي طريقت پدر مريم، در روزنامه اي به تاريخ چهارده سال قبل، يك آگهي مربوط به كيف گم شده اي كه او پيدا كرده و پول هاي آن را برداشته است مي يابد. در آگهي، نشان صاحب كيف نيز جهت بازگرداندن آن ذكر شده و همين نكته كنجكاوي مريم را برمي انگيزد تا به همراه نامزدش فرهاد به دنبال صاحب كيف بروند. با پرس و جو از فروشندگان محلي، معلوم مي شود كيف متعلق به معلمي به نام رستگاري بوده است. مريم براي يافتن صاحب كيف، يك آگهي درباره پيدا شدن آن به روزنامه اي مي دهد و اين مسأله باعث مي شود دو سارق به نام هاي اكبر و هوشنگ كه چهارده سال قبل كيف را از رستگاري ربوده و با هجوم مردم آن را زير اتومبيلي پنهان كرده بودند، به ماجرا علاقه مند شوند. اكبر به خانه طريقت مي آيد و خود را رستگاري معرفي مي كند و يك چك شش ميليون توماني از طريقت مي گيرد. هوشنگ اكبر را تعقيب و با اتومبيل او را به شدت مجروح مي كند. فرهاد و مريم، تلاش مي كنند خود را به بانك برسانند تا هوشنگ موفق به نقد كردن چك نشود. اما دير مي رسند و هوشنگ با موتور مي گريزد. آن دو با اتومبيل فرهاد، هوشنگ را تعقيب مي كنند و هوشنگ بر اثر تصادف با تريلي، مي ميرد. از طرفي، طريقت خانواده رستگاري را پيدا مي كند و پس از آن كه درمي يابد پدر خانواده در جبهه شهيد شده، به آنها قول مي دهد در شركت ساختماني خود شريكشان كند. فرهاد و مريم نيز با كمك مالي طريقت، به خانه جديد مي روند.
|