طي يك سرقت به سرپرستي مردي به نام شارون، سعيد دستگير مي شود و به زندان مي افتد. با تلاش يكي از مأموران اداره آگاهي به نام شفيعي، سعيد آزاد مي شود و نزد همسر و فرزند خردسالش برمي گردد. شارون در اين بين، اعضاي جوان باند سرقت را كه در قتلي ديگر مشاركت داشته اند، با يك جيپ به قعر دره اي مي فرستد تا با گروهي ديگر كار را دنبال كند. در گروه تازه، خسرو، برادر سعيد نيز حضور دارد كه به پيشنهاد شارون، به سراغ سعيد مي آيد. سعيد كه به علت نداشتن گواهي عدم سوء پيشينه، تازه از كار اخراج شده، به ظاهر پيشنهاد شارون را مي پذيرد و در سرقت فرش هاي گرانبها شركت مي كند. حين دزدي، سعيد و خسرو با هماهنگي قبلي از ديگر اعضاي گروه جدا مي شوند. سعيد مي گريزد اما خسرو به چنگ شارون مي افتد. سعيد به خانه اش برمي گردد و خسرو را در دست شارون، گروگان مي بيند. خسرو، توسط شارون كشته مي شود اما نيروي انتظامي سرمي رسد و شارون را در حين كشتن سعيد، هدف گلوله قرار مي دهد. با كشته شدن شارون، سعيد سربلند از همكاري با مأموران، نزد خانواده اش برمي گردد.
|