وحيد در حال ساختن يك فيلم جنگي است، او از علي دوست آهنگسازش دعوت كرده تا با ديدن قسمتهايي از فيلم كه آماده شده آهنگي بسازد اما علي نمي تواند با فيلم ارتباط درستي پيدا كند. علي به قصد آشنايي با فيلم به همراه وحيد به محل فيلمبرداري مي رود اما ناگهان هر دو با رفتن به يكي از خاك ريزهاي ساخته شده، خود را در قلب سنگرهاي واقعي جبهه، در منطقه ي چزابه مي يابند.
وحيد از اين حضور خشنود است اما علي از بودن در اين منطقه با خطرهاي زيادش راضي نيست و طاقت ديدن صحنه هاي واقعي جنگ و كشته شدن جوانان را ندارد.
وحيد با ديدن بهروز، صمد، فرمانده حسن كاوه و مراد چلچراغ و مرتضي و بقيه همرزمانش به كمك آن ها مي رود، اما بالاخره آن ها به دوران حال و به محل فيلمبرداري فيلم وحيد برمي گردند.
|