الفت، روزنامه نگاري كه اصرار دارد دردهاي جامعه را منعكس كند، پاورقي تازه اش را به نام «عروس كاغذي» به دوستش برهان مي دهد تا براساس آن فيلمي بسازد. برهان، خاطره ـ همسر الفت ـ را براي نقش اصلي درنظر مي گيرد و فيلم ساخته مي شود. به تدريج خاطره با بازي در فيلم هاي ديگر، شغلش در آموزش و پرورش را رها مي كند و نسبت به الفت و فرزند خردسالش بي اعتنا مي شود. الفت با ديدن خاطره در كنار برهان، دچار سوء تفاهم مي شود و برهان را به محل بازي هاي كودكانه شان مي كشاند و كتك مي زند. خاطره با ديدن عكسي متعلق به دوران كارش در مدرسه و نيز خواندن نامه يكي از دانش آموزان سابقش كه زماني خاطره براي حل درگيري هاي پدر و مادرش تلاش كرده بود، به خود مي آيد. او پس از رد پيشنهادهاي بازيگري، با الفت در دفتر كارش تماس مي گيرد و قراري در خيابان مي گذارد. الفت با دختر خردسالش به سوي محل قرار حركت مي كند، اما در حالي كه خاطره منتظر است، بين راه اتومبيل الفت در اتوبان تصادف مي كند.
|