معصومه كه نويسنده است قصد دارد با استفاده از خاطرات مادر خود قصه اي در مورد زمان جواني مادر بنويسد. غزال مادر معصومه در مورد اتفاقاتي كه در زمان كشف حجاب براي او رخ داده براي دخترش مي گويد.
غزال روزي از طرف يك آژان به خاطر داشتن حجاب مورد حمله قرار مي گيرد، وليكن غزال آژان را با آجري زخمي مي كند و آژان با قداره اي به دنبال او مي رود، اما موفق به گرفتنش نمي شود. همين اتفاق و ترس از اين ماجرا غزال جوان و زيبا را دچار ناراحتي روحي مي كند و باعث مي شود كه خواستگارهايش را از دست بدهد و چون غزال پدرش را از دست داده و پدر بزرگ مادري او مجبور مي شود او را به عقد تقي آقا كه فاصله ي سني زيادي با او دارد، درآورد. معصومه در خلال نوشتن داستان غزال درمي يابد كه همسرش خسرو قصد ازدواج مجدد دارد. او از طريق پسر خاله ي خود فرهاد از روابط پنهاني خسرو با آن زن باخبر مي شود و بعد از پيگيري ماجرا درمي يابد كه خسرو با توطئه فرهاد كه خواستگار سابق معصومه بوده با اين زن آشنا شده، معصومه از خسرو تقاضاي راستي در زندگي را دارد اما خسرو از او مي خواهد كه با وضعيت حاضر كنار بيايد. معصومه به علت احساس شكست در زندگي قصه را سريع تمام مي كند وليكن ناشران حاضر به چاپ قصه او نيستند.
|