فريد فرزند يك خلبان هواپيماي كوچك سمپاش كه به تازگي به ايران آمده وارد شغل پدر مي شود و قرار است همراه پدر براي آفت زدايي در مقابل هجوم ملخ ها به يك منطقه در سيستان و بلوچستان بروند.
فريد قصد دارد با همسرش مريم از طريق پرواز با هواپيماي سمپاشي از طريق مرز پاكستان به آمريكا نزد مادرش برود، او براي انجام نقشه اش مجبور به همكاري با قاچاقچيان اشياء عتيقه مي شود، مريم با اطلاع يافتن از اين موضوع فريد را قانع مي كند تا شي ارزشمند را نزد پدر بگذارد و بعد با اينكه موافق رفتن از ايران نيست به پاكستان بروند. مريم و فريد پرواز مي كنند، در حين پرواز هواپيما دچار نقص فني مي گردد و فريد مجبور به فرود اضطراري مي شود اما در همين زمان مأموران انتظامي از فريد تقاضا مي كنند تا با استفاده از هواپيماي آنها قاچاقچيان منطقه را غافلگير كرده و دستگير كنند.
از طرفي سركرده قاچاقچيان ناصر صراف زاده فريد را گروگان مي گيرد چرا كه فريد را در غافلگير شدن توسط نيروهاي انتظامي مقصر مي داند. فريد با كمك پدرش و مأموران حفاظت منطقه نجات پيدا مي كند و از رفتن به آمريكا منصرف مي شود.
|