آقاي دشتبان كه كارمند بوده، بازنشسته مي شود و اين بازنشستگي شروع اختلافات او با همسرش در خانه است.
دختر دانشجوي آقاي دشتبان خواستگاري به نام مهران شكوري دارد كه در همسايگي آنهاست و از محبوبه و خانواده اش جواب منفي گرفته است، اما خواستگار ديگر محبوبه كه بهروز نام دارد مورد علاقه ي اوست و خانواده هم موافق هستند. وقتي دايي بهروز براي تحقيق به محل زندگي محبوبه مي رود آقاي شكوري پدر مهران، اطلاعات نادرستي در مورد آقاي دشتبان و خانواده اش به او مي دهد و دايي هم مظنون مي شود. با تحقيقات بيشتر، دايي از بهروز مي شنود كه پسر شكوري قبلاً خواستگار محبوبه بوده و جواب رد شنيده، پس اصل قضيه و توطئه آقاي شكوري براي دايي مشخص مي شود و ازدواج محبوبه و بهروز سر مي گيرد.
|