يك قاچاقچي با سابقه ي مواد مخدر به نام روباه براي سامان دادن به تشكيلات خود و انتقام از پليس براي كشته شدن همسرش در درگيري گذشته، به ايران مي آيد. پليس ايران به محض ورود او، روباه را شناسايي و دستگير مي كند اما او شبانه با كمك دو زنداني ديگر كه يكي اكبر بي جنبه نام دارد فرار مي كند و بعد هم با به قتل رساندن هر دو فراري ديگر به سراغ مأموريت خود مي رود . اما مأموران پليس از طريق اكبر بي جنبه كه در لحظات پاياني عمرش بدست پليس مي افتد از فعاليت روباه بعد از كشمكش فراوان ميان روباه و در خطر قرارگرفتن خانواده ي سرگرد، او با كمك استوار سجادي روباه و ايادي اش را در مخفيگاهشان مي يابند و به هلاكت مي رسانند.
|