قاچاقچيان مواد مخدر و اسلحه در منطقه ي بلوچستان از طريق يكي از سران خود از سروان يكه تاز مي خواهد در مقابل دريافت مبلغ هنگفتي دلار اجازه عبور محموله ي آن ها را از منطقه بدهد، سروان يكه تاز قبول مي كند و بعد از دريافت پول ها، روز موعود با تمام قوا به كاروان قاچاق حمله مي كند و آنان را دستگير مي كند. قاچاقچيان هم به تلافي اين عمل سروان يكه تاز را به قتل مي رسانند.
تكاور ذوالفقار حسيني كه از قبل از طرف سروان يكه تاز مأمور مبارزه با اين عده شده بود وارد عمليات مي شود. او در لباس مبدل با به همكاري گرفتن رحيم كه يك زنداني متهم به قتل قاچاقچي معروفي است به محل اختفاي دلالان بين المللي مواد مخدر راه پيدا مي كنند، ذوالفقار و رحيم سعي مي كنند كه از طريق معرفي خود به عنوان فروشندگان اسلحه با آن ها رابطه برقرار كنند، اما قاچاقچيان به حرفهاي ذوالفقار شك مي كنند و با دور كردن رحيم از او قصد كشتن او را دارند كه ذوالفقار با درگيري بسيار، و بعد از كشته شدن رحيم، اطلاعات لازم را براي نيروي انتظامي مخابره مي كند اما خودش توسط قاچاقچيان در قلعه اي كه محل استقرار آن هاست زنداني مي شود، نيروي انتظامي قلعه را محاصره مي كند و بعد از يك تعقيب و گريز طولاني و رها شدن ذوالفقار از بند، تعدادي از خلافكاران دستگير مي شوند و تعدادي هم به هلاكت مي رسند و ذوالفقار انبار مهمات آن ها را در قلعه با كمك نيروهاي انتظامي منهدم مي كنند.
|