علي بعد از دور كردن خانواده اش از منطقه ي جنگي، در درگيري با عراقي ها اسير مي شود. در آسايشگاه، اسراي ايراني در پي اجراي نقشه ي فرار هستند تا بتوانند اسامي خود را به نيروهاي خودي برسانند چرا كه عراقي ها وجود اين اردوگاه را از نيروهاي هلال احمر مخفي نگاه داشته اند.
جنگ تمام مي شود، همسر علي با اميد بازگشت اسرا منتظر علي است اما هلال احمر و ساير مراكز مربوطه اطلاعي از او در دست ندارند. علي در اردوگاه، نفوذي عراقي ها را در بين اسراي ايراني شناسايي مي كند تا بدين ترتيب عراقي ها نتوانند از چگونگي عمليات آن ها مطلع شوند.
اسرا بعد از شنيدن خبر رحلت امام (ره) و عزاداري براي ايشان عمليات فرار چند تن از اسراي ايراني از جمله علي را بوسيله ي تانكر آبي كه در آسايشگاه تردد دارد به مرحله اجرا درمي آورند اما مسافتي را دور نشده اند كه با فرمانده ي اردوگاه و افرادش درگير مي شوند وليكن علي با دوستانش با كمك چند كرد مرزنشين و عليرغم شهيد شدن چند تن از آن ها، اسامي را به سلامت به ايران مي رساند.
|