ليلا و رضا در يك مراسم شله زرد پزان همديگر را مي بينند. چندي بعد با هم ازدواج مي كنند و بعد از مدتي زندگي متوجه مي شوند كه ليلا نمي تواند فرزندي به دنيا بياورد. آن ها درمان هاي متعدد و آزمايش هاي گوناگوني را دنبال مي كنند اما همه بدون نتيجه مي ماند. در اين ميان هرچند براي رضا بچه دار نشدن ليلا اهميتي ندارد، اما مادرش با وجود اين احساس رضايت و خوشبختي رضا از زندگي بدون فرزند، ليلا را تحت فشارهاي شديد قرار مي دهد و از او مي خواهد كه اجازه دهد براي رضا همسري بگيرند تا فرزندي براي او بياورد سپس همسر دوم رضا از زندگي آنها خارج شود.
فشارهاي مادر رضا بالاخره كارگر مي افتد و ليلا، رضا را راضي مي كند. بدون اطلاع خانواده ليلا ازدواج مجدد رضا با گيتي انجام مي شود. اما شب عروسي ليلا به خانه مادرش پناه مي برد و حاضر نمي شود به زندگي رضا برگردد و رضا اين عمل را خلاف قول هاي قبلي ليلا مي داند و مدتي بعد همسر دومش را طلاق مي دهد و فرزند دختري را كه از او دارد به مادرش مي سپارد و خود تنها زندگي مي كند گيتي مجدداً ازدواج مي كند و رضا هم با خواهش هاي مكرر از ليلا و خانواده ليلا، روزي در همان مراسم شله زرد پزان با دخترش باران به ديدار ليلا مي رود.
|