ساراي (ماه كامل و دختر آب) كه مادرش را در كودكي از دست داده، در ايل با آيدين (روشنايي و پسر كوه و خاك) آشنا مي شود و آن دو دل در گروي هم مي نهند. آيدين، خان چوپان ايل مي شود و ساراي، دختر تواناي ايل در اسب سواري و مهارت هاي زنانه. خان هنگام شكار ساراي را مي بيند و با وجود داشتن همسر و فرزندان متعدد، وسوسه دستيابي به ساراي رهايش نمي كند. بزرگان ايل دست رد به سينه پيك هاي خان مي زنند و ساراي و آيدين به طور رسمي نامزد مي شوند. مادر آيدين بيمار مي شود و آيدين مجبور مي شود به سرعت ايل را هنگام كوچ رها كند و به خانه برگردد. مادر مي ميرد و آيدين تا هفت شب، سوگوارانه در خانه مي ماند. در همين هنگام خان با همراهانش به ايل حمله مي كند و با تهديد به كشتن پدر ساراي و ديگر اهالي، ساراي را وادار به همراهي با خود مي كند. او در انتظار آيدين راه را طولاني مي كند، اما وقتي آيدين سرنمي رسد، ساراي خود را از روي پل به داخل رودخانه پرآب مي اندازد و تن به جريان خروشان آب مي سپارد، تا به دامان مادرش آب بازگردد و تسليم خفت خان نشود.
|