همسر دكتر موحد استاد دانشگاه، وقتي بورس تحصيلي خارج از كشور دريافت مي كند، استاد حاضر به همراهي او براي خروج از كشور نمي شود. همين موضوع باعث بروز اختلاف بين آن ها مي شود و زن تنها مي رود. بعد از چند سال مادر برمي گردد، اما قبل از اينكه بتواند دخترش را ببيند؛ دختر در يك تصادف دچار مرگ مغزي مي شود. مادر سعي مي كند مقدمات لازم را براي انتقال نياز به كشوري ديگر را فراهم كند، اما پدر موافقت نكرده و پزشكان هم اينكار را بي فايده مي دانند. پزشكان از پدر مي خواهند كه با اهداء اعضاء دخترش موافقت كند. سرانجام دكتر موحد بعد از يك كشمكش طولاني با خود و همسرش بالاخره با اهداء اعضاء موافقت مي كند.
|