دو زنداني به نام محمد و منصور بعد از تحمل سال ها حبس به خانه برمي گردند اما دختري كه منصور قصد ازدواج با او را داشت، ازدواج كرده و محمد هم دختر كوچكش حالا 20 ساله شده. منصور به خانه خواهرش مي رود و باخبر مي شود كه پدرش وصيت كرده تا زورخانه قديمي او را راه اندازي كند. اما محمد و منصور هر دو مي خواهند از فردي به نام رحيم كه مسبب به زندان افتادن آن هاست انتقام بگيرند. محمد حمل يك بار قاچاق را از طرف رحيم قبول مي كند، اما با پيش آمدن درگيري محمد، همه ي جنس ها به سرقت مي رود. رحيم از موضوع باخبر شده و به سراغ محمد مي رود. وقتي محمد خانواده اش را در خطر مي بيند به سراغ رحيم مي رود كه دام براي او گسترده است و منصور هم براي كمك به محمد وارد درگيري آن دو مي شود. بالاخره منصور و رحيم هدف گلوله قرار مي گيرند و محمد تير خلاص را به رحيم مي زند و فرار مي كند.
|