شنبه، صيادي كه به اتفاق همسرش در سواحل كيش زندگي مي كند، همراه دوستش جمعه، كارتن هايي را كه از يك كشتي يوناني به دريا ريخته مي شود جمع آوري و آن را آويزان مي كند تا خشك شوند. همسر او از اين كارش ناراحت است، اما شنبه معتقد است «همه چيز از دريا مي آيد»، پاسخ مي دهد كه قصد دارد دكه اش را درست كند. جمعه به شنبه مي گويد كه همسرش بيمار و هوايي شده و بايد او را براي مراسم سنتي زار آماده كند. در مراسم زار معلوم مي شود كه دليل بدحالي زن، ترس شديد او از كشتي يوناني و كارتن هاي مقوايي است و جمعه به شنبه مي گويد كه كارتن ها را دور بريزد. پس از پايان مراسم شنبه به همراه همسرش به خانه برمي گردد. همسرش در كنار ساحل مي نشيند و به كشتي يوناني كه در دوردست، ملوانان بر عرشه آن، كارتن ها را به دريا مي ريزند نگاه مي كند و در همين اثناء با نگراني تعداد زيادي قوطي خالي را مي بيند كه امواج دريا آنها را به نزديكي او مي رساند.
|