سازمان سوره ايميل اخبار سينمايي جشنواره سينما صفحه اصلي
جزييات اصلی
تمام عوامل
شركت تهيه كننده
( ) تمام جشنواره ها
( ) جشنواره داخلی
( ) جشنواره خارجی
( ) ديدگاه عوامل فيلم
( ) خلاصه داستان فيلم
تمام رويدادها
 به تفکيک اصناف
 به تفکيک هنرمندان
 به تفکيک جشنواره
 به تفکيک دفاتر توليد
( ) آلبوم عكس
( ) عكس های  فيلم 
( ) عکس های پشت صحنه
( ) پوستر
( ) گزيده سكانس
( ) محل فيلمبرداری
( ) مسائل فنی
( ) سايت های اختصاصی


   نسل سوخته( 1378)

خلاصه داستان :
قسمت اول:
دختر جواني به نام ستاره اسدي در عمارت يكي از آخرين شاهزادگان قاجار به عنوان پرستار اميربهادر، پسر معلول شاهزاده، مشغول به كار مي شود. طي چند روز شاهزاده پير و خواجه خانه مجذوب ستاره مي شوند و عفت، كلفت خانه كه فقط سه روز صيغه شاهزاده بوده، با حضور ستاره دچار حسادت مي شود. اميربهادر، به مرور سلامتي خود را بازمي يابد و اسرار شاهزاده را به صورت مكتوب فاش مي كند. عفت به جرم خيانت و بازگو كردن حقايق به اميربهادر، توسط شاهزاده پير از بالاي عمارت به پايين پرتاب مي شود. اميربهادر كه در واقع پسرخوانده شاهزاده است مورد غضب شاهزاده قرار مي گيرد و شاهزاده در تلافي جواب منفي ستاره در مقابل عشق او، دستور مي دهد چشم هاي اميربهادر توسط خواجه كور شود.
قسمت دوم:
چند سال بعد ستاره كه دختر خردسالي از اميربهادر دارد، شبي ديروقت تصميم مي گيرد به دليل مشكلات مالي و براي درمان دخترش نسيم كه در بيمارستان بستري است دست به دزدي بزند. او به عنوان مسافر سوار يك تاكسي مي شود و در تاكسي زندگي گذشته خود با شوهر نابينايش و سپس ناپديد شدن ناگهاني او را مرور مي كند و زماني كه به ياد دختر بيمارش مي افتد با كارد موكت بري راننده را مجبور مي كند پول هاي دخلش را به او بدهد. احمد، راننده تاكسي كه خود دچار مشكلات فراوان است با بيان دردهاي خود، ستاره را افسرده مي كند. ستاره به راننده مي گويد كه او تنها به خاطر دخترش كه بايد عمل جراحي شود دست به اين كار زده و پس از آنكه مي گويد دخترش در بخش جراحي كودكان بيمارستان مدائن بستري است، ناپديد مي شود ولي صبحدم جسد او را در بزرگراه مي بينيم.
قسمت سوم:
چند سال بعد نسيم، دختر ستاره، به اتفاق سه تن ديگر تصميم به سرقت از يك مغازه جواهرفروشي مي گيرند. سرقت جواهرات زماني صورت مي گيرد كه تظاهرات خياباني به خاطر لزوم آزادي مطبوعات شروع شده است. در شروع سرقت پس از آنكه يكي از فروشندگان جواهرفروشي توسط سارقان كشته مي شود، آژير خطر توسط يكي ديگر از فروشندگان به صدا درمي آيد. در حالي كه نيروهاي پليس براي متفرق كردن تظاهركنندگان وارد عمل شده، تعدادي ديگر از مأموران انتظامي متوجه آژير خطر مي شوند و درگيري خونيني بين آنها و دزدان شروع مي شود. جسد خونين سارقان به كلانتري برده مي شود. سرهنگ رئوف مظفرپور كه فرمانده حوزه انتظامي است متوجه زنده بودن نسيم در ميان اجساد مي شود. نسيم از زندگي نكبت بار خود سخن مي گويد و سرهنگ نيز كه با ديدن نسيم به ياد دخترش افتاده، با او ابراز همدردي مي كند.

    خانه |  درباره ما  |  تماس با ما  |  قوانین و مقررات  |  منابع |  جشنواره سينما |  خبر  
  كليه حقوق اين سايت براي sourehcinema.com محفوظ ميباشد
Copyright © 2003-2016 SourehCinema.com All rights reserved
توسعه دهندگان سايت  Email: info@sourehcinema.com