خانم جواني كه خود را كتي معيني، خبرنگار شبكه ي تلويزيوني ZDF آلمان معرفي مي كند، در حين برگزاري جشن خرما در ارگ جديد بم به تماشاي كنسرت ميلاد، پسر دوازده ساله اي كه خواننده ي آهنگ هاي اصيل ايراني است مي رود. او در پايان كنسرت از ميلاد دعوت مي كند براي مصاحبه به هتل محل اقامت او بيايد. در هتل، خانم معيني با ميلاد درباره ي زندگي خانوادگي اش صحبت مي كند. ميلاد به او مي گويد كه مادرش سال ها پيش مرده و پدرش كه مهندس است، مديريت توليد يك كارخانه ي اتومبيل سازي را در كرمان بر عهده دارد. خانم معيني به ميلاد و سرپرست گروه اركستر ـ آقاي مياندهي ـ مي گويد كه مايل است ميلاد را همراه با گروه براي اجراي موسيقي اصيل ايراني به آلمان ببرد. او همچنين پيشنهاد مي كند ميلاد خود را براي تحصيل موسيقي در يكي از مدارس موسيقي وين آماده كند. سرپرست گروه اين كار را موكول به اجازه ي پدر ميلاد مي كند. در حالي كه خانم معيني مشتاقانه در همه ي كنسرت هاي ميلاد حضور دارد، حبيب ـ يكي از دوستان مياندهي كه مديريت برگزاري كنسرت ها را دارد ـ به او پيشنهاد ازدواج مي دهد، اما او جدي نمي گيرد. درهمان روزي كه خانم معيني قرار است در تدارك سفر به آلمان، به همراه ميلاد به تهران برود، پدر ميلاد سر مي رسد و به زودي ميلاد درمي يابد كه خانم معيني در واقع مادر اوست كه پدرش سال ها قبل، زماني كه ميلاد بسيار كوچك بوده، از او جدا شده بود. پدر به ميلاد مي گويد كه مادرش منتظر اوست.
|