تينا مسرور كه دانشجوي كارشناسي ارشد روانشناسي سالمندان است، براي تحقيقات خود به خانه سالمندان مي رود. در آنجا به خانم سالمندي برخورد مي كند كه در حال خواندن داستاني است به نام رخساره. تينا مشتاق خواندن داستان مي شود و مي فهمد كه اين داستان، ماجراي يك عشق ناكام است. او به جستجوي نويسنده اين كتاب استاد ماهان مي رود و از كمك خانم سالمند نيز بهره مند مي شود. در شروع جستجو با پسر استاد، فرزام ماهان آشنا مي شود و مي فهمد كه استاد در خارج از كشور است و بيماري سختي دارد و قرار است به وطن برگردد. خانم مسرور آگهي استخدام پرستار را از طرف فرزام ماهان در روزنامه مي بيند و بطور رسمي پرستار استاد ماهان مي شود. او در حين پرستاري تصميم مي گيرد كه ياد رخساره را براي بهبود حال استاد تداعي كند. فرزام، پسر استاد سخت حسادت مي كند و تينا كه خود را رخساره مي پندارد سخت شيفته استاد مي شود و به خاطر بهبود او حاضر به ازدواج با استاد مي شود، ولي عمر استاد كفاف نمي دهد.
|