سه پيرمرد، مرشد اسفنديار خيمه شب باز، آقا جواد ضرب گير و آقا بهمن نوازنده دوتار سوار بر يك شورلت استيشن قديمي سفري طولاني از تهران به جنوب خراسان آغاز مي كنند تا به بيرجند شهر دوران جواني شان برگردند. مرشد اسفنديار عشقي گمشده در بيرجند دارد كه خاطره اش همراه اوست و از مواجهه با او نگران است. عشق گمشده او خواهر آقابهمن است كه در بيرجند منتظر آنهاست. آقاجواد پس از اجراي خيمه شب بازي در بيرجند مي ميرد و اسفنديار به رغم اصرار آقابهمن براي ماندن در بيرجند سوار بر استيشن شده و در جاده دور مي شود.
|