گلرخ كمالي پس از يك سال دوري به تهران برمي گردد تا نزد همسرش، ناصر معاصر باشد ولي متوجه مي شود كه شريك او جواد مقدم به ناصر كلك زده و با هفتصد ميليون تومان گريخته است و قرار است به خاطر چك ها، ناصر زنداني شود. گلرخ به جبران يك سال دوري از همسرش با طلبكاران تماس مي گيرد و سعي در جلب رضايت آن ها دارد.
در اين مسير پيشنهادات، تحقيرها، تهديدها و فجيع ترين اتفاقات را تحمل مي كند تا سرانجام موفق مي شود اما در همين زمان كه تصور مي كند، همه چيز بر وفق مراد است، جواد مقدم به ملاقاتش مي آيد و ماجرايي را خلاف آنچه ناصر معاصر نقل كرده است، شرح مي دهد. گلرخ در مي يابد، ناصر همراه منشي اش، فرشته و همه پول هاي مفقود شده، قصد فرار دارد و در اين مدت او و سايرين فقط يك بازيچه بوده اند. گلرخ، ناصر و فرشته را با جواد مقدم و ديگر طلبكاران تنها مي گذارد.
|