جلال نوجوان، هر چه سعي مي كند نمي تواند در شيشه مربا را باز كند، از مادر، همسايه، دوستان، معلمان و بقال محله كمك مي طلبد اما هيچ كس قادر به باز كردن آن نيست و سرانجام مشخص مي شود تمام شيشه هاي كارخانه مرباسازي همين شكل را دارند. جلال كه از برخورد توهين آميز عوامل كارخانه ناراحت است با كمك يك دوره گرد نان خشك جمع كن از آنها شكايت مي كند، ولي مسئولان كارخانه به جاي رفع مشكل، مسابقه اي با موضوع باز كردن در شيشه مربا برگزار مي كنند. اين تمهيد فريب كارانه باعث فروش بالاي مرباها مي شود اما جلال با شركت در يكي از مسابقه ها به افشاگري عليه كارخانه مي پردازد و مديران آن را به اتلاف سرمايه ملي متهم مي كند. اين مسأله باعث هشياري و اعتراض عمومي مي شود و كارخانه هم در اثر شكايت جلال در آستانه تعطيلي قرار مي گيرد، ولي مسئولان كارخانه با تطميع و رشوه دوباره فعاليت خود را از سر مي گيرند و با طراحي شيشه هاي جديد به عرضه محصولاتشان مي پردازند. در پايان جلال و دوستانش به كارخانه مي روند و از مدير آن مي خواهند كه از آنها عذرخواهي كند.
|