مردي به نام پيمان، پس از تحمل چهار سال حبس آزاد مي شود، او بعد از آزادي به دنبال همسرش مونس و دخترش الهام مي گردد و در اين جستجوها دوستش ستار و دختر عمويش نيلوفر او را همراهي مي كنند. پيمان بعد از مدتي مطلع مي شود كه مونس با مردي به نام بارگاهي ازدواج كرده، و مي خواهد علت اين ازدواج را بداند، اما بارگاهي اجازه روبرو شدن، پيمان با مونس را نمي دهد . يكي از اطرافيان بارگاهي با همراهي پيمان پرده از بعضي خلاف هاي او برمي دارد و پيمان در مي يابد كه زنداني شدنش هم به علت پاپوش هاي بارگاهي و دوستانش بوده است. پيمان با بارگاهي برخورد مي كند و بعد از درگيري و زخمي شدن پيمان بارگاهي توسط پليس دستگير شده و پيمان فرار مي كند. عاقبت مونس، دخترش را به پيمان تحويل مي دهد وخود از زندگي آن ها بيرون مي رود تا دختر عموي پيمان وارد زندگي او شود.
|