پيمان فدايي، ناراضي از تصميم پدرش براي فرستادن او به خارج از كشور، مجلس جشني را كه برايش برپا كرده اند. ترك كرده و به سراغ دختر مورد علاقه اش پرستو آرين مي رود.
پيمان عليرغم مخالفت پدر پرستو، او را سوار اتومبيلش مي كند، اما در يكي از پست هاي خياباني نيروي انتظامي آن ها دستگير مي شوند در حاليكه سرگرد فتاح حيدري اعتقادي به جلب و دستگيري آن ها ندارد. درگيري پيمان و يكي از مأموران پاسگاه هنگام پر كردن ورقه تعهد، اوضاع را وخيم تر كرده و پيمان به جرم مضروب كردن پليس، زنداني مي شود. در مدت حبس، يكي از زندانيان او را به فرار از كشور ترغيب مي كند. پيمان در فرصتي مناسب از دست مأموران مي گريزد و با تماس با شماره تلفني كه از زنداني هم بندش گرفته بود، امكان خروج از كشور را براي خود و پرستو فراهم مي كند. در مرز ايران و تركيه جعلي بودن پاسپورت پيمان لو رفته و ماجرا به گروگان گيري خونين معجز مي شود. سرگرد فتاح تمام تلاش خود را براي ختم اين قائله بكار مي گيرد اما موفق نمي شود سرانجام سر مرز ايران و تركيه تيرباران مي شود.
|