آقاي «مقدم»، كارگردان سينما، روزي به يكي از بيمارستان هاي رواني مراجعه مي كند و از مسئولين بيمارستان مي خواهد كه بيماري شيزوفرنيك را بستري نمايند. مسئولين مي پرسند: بيمار كيست؟ مقدم جواب مي دهد: خودم. در بيمارستان، «مقدم» بياد مي آورد كه براي ساختن يك فيلم سينمايي، نزد تهيه كننده اي مي رود و تهيه كننده، شرط تهيه فيلم را تبديل فيلمنامه لطيف و عاشقانه او، به فيلمنامه اي خشن و حادثه اي و البته پر فروش، ذكر مي كند. مقدم به ناچار مي پذيرد. اما چند روز بعد، با تغيير سياست هاي دولت در مورد فيلم و سينما؛ «تهيه كننده»، فيلمنامه جديد را بدليل خشن و حادثه اي بودن، شايسته توليد نمي داند. تا اينكه.....
|