محمدعلي صفري پسربچه ده دوازده ساله اي است كه همراه با خانواده اش در روستايي در شمال كشور زندگي مي كنند. همه اعضاي خانواده براي امرار معاش تلاش مي كنند. مادر صنايع دستي درست مي كند، پدر زغال فروش است و پدربزرگ كشاورزي مي كند. زماني كه پدر براي كسب درآمد بيش تر خانه را ترك مي كند، محمدعلي كه خود را در مورد وضع زندگي مادر و خواهرانش مسؤول مي داند با كمك پدربزرگش شروع مي كند به آبادكردن يك تكه زمين بي مصرف. مادر محمدعلي به شدت با اين كار مخالف است و درس خواندن را براي پسرش واجب تر مي داند. به رغم تلاش هاي او و سخت گيري هاي معلم مدرسه، محمدعلي به كار روي زمينش ادامه مي دهد. اين كار باعث مي شود از درس هاي مدرسه اش عقب بيفتد و علاوه بر مادر با معلمش هم دچار مشكل شود. محمدعلي در كارنامه ثلث اولش فقط از درس كاردستي نمره نياورده بنابراين مي خواهد در امتحان ثلث بعدي كاردستي خوبي درست كند. جاليز محمدعلي به خاطر تلاش هاي او به ثمر رسيده و پر از انواع صيفي جات است. او هندوانه رسيده اي را براي مادرش مي برد و مادر هم با ديدن دسترنج پسرش او را مي بخشد. او با يكي از كدوهاي جاليزش آدمكي به عنوان كاردستي درست مي كند، اما غفلت او باعث مي شود كه گاوها كاردستي اش را بخورند. سر كلاس پس از توبيخ معلم، محمدعلي كلاس را ترك مي كند. حسين كه در كلاس شاگرد ضعيفي است و هميشه مورد تمسخر بچه ها قرار مي گيرد و يك بار هم با محمدعلي دعوايش شده، بعد از بيرون رفتن محمدعلي از كلاس ني او را كه جا مانده برايش مي برد. محمدعلي هم ني را به او مي بخشد و كدورت ميانشان از بين مي رود. محمدعلي هنوز به خاطر كاردستي اش ناراحت است، اما يك روز معلم و بچه ها به ديدن جاليز او مي آيند و معلم با ديدن ميوه هاي او به درس كاردستي اش نمره بيست مي دهد.
|