ممد آبي پسر يك روزنامه فروش كه علاقه زيادي به فوتبال دارد، عليرغم مخالفت هاي شديد پدرش (تيمور خان)، به همراه جواني به نام مسلم كه فروشنده اي دوره گرد است، به ديدن مسابقات فوتبال مي رود. روزي ممد آبي بطور اتفاقي مي فهمد كه حسين شيپورچي كه سالهاست براي تيم خودش شيپور مي زند احتياج به پولي براي پرداخت كرايه خانه عقب افتاده اش دارد. او سعي مي كند كه به جاي مسلم كه دوست صميمي حسين شيپورچي است به او كمك كند، اما پول كافي ندارد. تا اينكه با جواد زرينچه برخورد مي كند و جواد پول كافي براي حسين شيپورچي به او مي دهد. پدر هم وقتي از فداكاري پسرش خبردار مي شود، سعي مي كند مسلم را كه چندي ست گرفتار شده، از زندان نجات دهد.
|