سروان قرباني، افسر وظيفه شناسي است كه كارش را به خوبي و باصداقت تمام انجام مي دهد. او كه بايد هر چه زودتر كلانتري محل خدمتش ـ كلانتري 77 ـ را به مالك اصلي اش تحويل دهد، به او اطمينان مي دهد كه قصد تخليه كلانتري را دارد ولي متأسفانه هيچ كس حاضر نيست ملكش را به كلانتري اجاره دهد. پس از كشف يك جسد موميايي شده در اطراف شهر شوش، جلسه اي با حضور كارشناسان و محققان بين المللي و خبرنگاران برگزار و اعلام مي شود موميايي كه به آن لقب «مرد شوشي» داده اند قرار است فردا به موزه لندن منتقل شود. سرهنگ سپهري، رئيس سروان قرباني، با لباس مبدل در ميان حاضران ديده مي شود. او نگران دزديده شدن موميايي توسط عوامل حاضر در جلسه است كه او سعي در شناسايي آنان دارد. سروان قرباني هم با تأخير به آن جلسه مي آيد. او به سروان قرباني مي گويد كه به زن قدبلندي در ميان حاضران مشكوك است و از او مي خواهد زن را زيرنظر داشته باشد. سروان قرباني با لباس مبدل سرآشپز به رستوراني مي رود كه قرار است در آن، زن با مرد مشكوكي به نام «راسو» كه نام واقعي اش سيروس است ملاقات كند. زن به راسو مي گويد اين جسد متعلق به جد بزرگ اوست و او كه نيمه لوحي را در اختيار دارد به دنبال نيمه ديگر آن مي گردد كه بر گردن موميايي است. زن به «راسو» مي گويد كه حاضر است بيست ميليون دلار براي تصاحب نيمه ديگر لوح بدهد و راسو به او اطمينان مي دهد كه جسد موميايي شده را براي او خواهد آورد. به سروان قرباني اطلاع مي دهند كه جواني به نام بهروز از بالاي يك پشت بام مشرف به ساختماني كه موميايي در آن نگهداري مي شود قصد خودكشي دارد. در حالي كه سروان با بهروز صحبت مي كند و مي خواهد او را نجات دهد، راسو با لباس مبدل پليس به همراه دو تن از همدستانش و يك آمبولانس خود را به همان خيابان مي رسانند و با نيرنگ، موميايي را مي ربايند. بهروز كه در واقع جزو گروه ربايندگان است به دام مأموران مي افتد و سروان از او مي خواهد كه محل اختفاي ربايندگان موميايي را نشان بدهد. زن مرموز، موميايي را تحويل مي گيرد و ربايندگان مي روند. وقتي سروان و بهروز، زن را كه كبرا نام دارد مي يابند، او قصد فرار مي كند ولي به زودي متوجه مي شود كه موميايي تقلبي است. كبرا به همراه سروان قرباني و بهروز به تعقيب تبهكاران مي پردازند و به زودي محل اختفاي آنها را پيدا مي كنند، ولي گير مي افتند و در كارگاهي داخل ساختمان زنداني مي شوند. سروان در يك فرصت مناسب به وسيله موبايل تبهكاران موقعيتش را به كلانتري گزارش مي دهد و آنها پس از رديابي به خانه موردنظر مي آيند و تبهكاران را كه رئيس آنها فريدون نام دارد دستگير مي كنند. در كلانتري 77 كه حالا در محل جديدي واقع است جشني گرفته مي شود و سرهنگ سپهري مي گويد كه اين جشن هم به خاطر محل جديد كلانتري است و هم به خاطر فداكاري هاي سروان قرباني كه حالا با دو درجه ترفيع سرهنگ شده است.
|